سرزمین محبوب من (عکس هایی از ایران)

عکسهایی که از محلها، زمانها و مراسم مختلف توسط خودم تهیه شده . مطالب بی ربط و با ربطم هست . ببین ببر اما نظر مهمه نظر بده!!

سرزمین محبوب من (عکس هایی از ایران)

عکسهایی که از محلها، زمانها و مراسم مختلف توسط خودم تهیه شده . مطالب بی ربط و با ربطم هست . ببین ببر اما نظر مهمه نظر بده!!

مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟ (یادی از دکتر شریعتی)

 عکس پوستر دکتر علی شریعتی

سری به اتاق مى زنى ، آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى، راهرو را جارو مى کنى، مبلها به هم ریخته است مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى. در آشپزخانه واویلاست وهنوز هم کارهایت مانده است .

 یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود و چهار چشمى همه چیز را مى پاید . از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى، از حیاط به توى هال مى پرى، از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى پرده و قالى و سماور گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن وحسین و مهین و شهین ....... غرقه درهمین کشمکشها و گرفتاریها و مشغولیات و خیالات و مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى که ناگهان سرپیچ پلکان جلوت یک آینه است از آن رد مشو...!

لحظه اى همه چیز را رها کن ، خودت را خلاص کن، بایست و با خودت روبرو شو نگاهش کن خوب نگاهش کن او را مى شناسى ؟ دقیقا وراندازش کن کوشش کن درست بشناسی اش، درست بجایش آورى فکر کن ببین این همان است که مى خواستى باشى ؟

 اگر نه پس چه کسى و چه کارى فوریتر و مهمتر از اینکه همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و و روزمره و تکرارى و زودگذر و تقلیدى و بی دوام و بى قیمت را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى، او را درست کنى، فرصت کم است مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟! چه زود هم مى گذرد مثل صفحات کتابى که باد ورق مى زند، آنهم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد

دکتر شریعتی

نوروز مبارک

یادم باشد که زیبایی‌های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی‌های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می‌خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی‌تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی‌تواند با دیگران مهربان باشد  

نوروز مبارک

والنتاین یا سپندارمذگان

هنگامی که به آغاز و چگونگی پیدایش آن می اندیشم، انگار همه چیز گیج و پیچیده می آید! ولی گویا این گیجی چندان هم باشگفت و دور از انتظار نیست، چون واژه "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب بوجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."
این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ما فرود آمد که بجز گیجی و بی هویتی پی آمد دیگری از آن نفهمیدیم!

شاید افراد بسیاری را ببینید که واژه های Hi و Hello را با لهجه غلیظ American اش بر زبان می آورند. ولی شمار کسانی که واژه درود را بکار می برند، بسیار کم است!
همین
جور واژه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار بیشتر از بدرود یا خدانگهدار در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نکرده ایم!
این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های
فرنگی را نشانه تمدن و تفاخر می دانند!
سفره هفت سین نمی چینند،
ولی در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند!
جشن شب چله که به بهانه بلند شدن روز، برای سپاسگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شود را نمی شناسند، ولی همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند!

همه چیز را درباره Valentine و فلسفه نامگذاری ش می دانند، ولی حتی واژه "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده است.

چند سالی ست نزدیک 26 بهمن ماه (14 فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس کادویی لوکس و فانتزی غلغله می شود. همه جا نم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای که درباره والنتاین بپرسی می داند که داستان خیالی آن چیست.

داستانی که هنوز هم مستند بودن آن به اثبات نرسیده است. و با پافشاری و تبلیغات فراوان غرب به عنوان یک رویداد و یک فرهنگ شناخته شده است؛ {به گونه ای که همچنان بهتر است آنرا دروغ بدانیم}

در قرن سوم میلادی که برابر می شود با آغاز پادشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان روم قدغن می کند.کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچکس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. ولی کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این آگاه می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود! سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود... بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق! می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!"

داستانی که به افسانه بیشتر شباهت دارد تا واقعیت! به خیالات بیشتر می ماند تا به رویداد تاریخی!

غربی ها برای اینکه از زیر فرهنگ پربار و باشکوه ایران بیرون بیایند و برای خود فرهنگ و تمدنی داشته باشند، دروغ پردازی های خود را افزایش داده اند و افتخارات و آیین هایی همچون: ماراتن، کریسمس، والنتاین و... را ساخته اند تا دیگر افتخارات و آیین های ایرانی مانند: شب چله و سپندارمذگان را کوچک بشمارند. تا بیش از این در برابر شکوه بیکران ایران و ایرانی کم نیاورند و از بی تمدنی و بی فرهنگی خویش سرافکنده و سرخورده نباشند.

آنها در تلاش هستند تا فرهنگ و تاریخی خیالی برای خویش بسازند و بدبختانه ما در تلاش هستیم که فرهنگ و تاریخ باشکوه و واقعی خویش را نادیده بگیریم و نابود سازیم!

ولی کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه صده پس از میلاد، که از ده ها صده پیش از میلاد(دست کم هفت هزار سال)، روزی برای عشق بوده است!
جالب است بدانید که این روز را در گاهشماری تازه ایرانی
(که کاملا اشتباه است) برابر کرده اند با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! ولی روز درست آن پنجم اسفند است.

این روز "سپندارمذگان" نام درد. فلسفه بزرگداشتن این روز بعنوان "روز عشق" اینگونه است که در گاهشماری ایرانی افزون بر اینکه ماه ها نام درند، هر یک از روزهای ماه نیز یک نام درند؛ روز نخست "اهورامزدا"(نام خدا)، روز دوم، بهمن (سلامت اندیشه؛ که نخستین صفت خداوند است)، روز سوم اردیبهشت (بهترین راستی و پاکی؛ که از صفات خداوند است)، روز چهارم شهریور (شاهی و فرمانروایی آرمانی؛ که ویژه خداوند است) و روز پنجم "سپندارمذ".

سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود پناه می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان سپندارمذگان را بعنوان نماد عشق دانسته ند.

در هر ماه، یکبار، نام روز و ماه یکی می شود که در همان روز که نامش با نام ماه برابر می شود، جشنی برپا می کنند متناسب با نام آن روز و ماه؛ شانزدهمین روز هر ماه مهر نام درد و که در ماه مهر، "مهرگان" نام می گیرد. روز پنجم هر ماه سپندارمذ نام درد که در ماه دوازدهم سال که آن هم سپندارمذ نام درد، جشنی با همین نام برپا می شود.

سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کنند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دهند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کنند.
ایرانیان مردمانی هستند که زندگیشان با جشن و شادمانی پیوند فراوانی درد، به مناسبت های گوناگون جشن می گیرند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، شیوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه زندگانی و کلا جهانبینی ایرانیان است.

از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم و با شکوه و زیبایی این فرهنگ بیگانه شده ایم، نقطه برابر مردم ما آمریکایی ها هستند که به خود جهانبینی دچار می باشند. آنها جهان را تنها از دیدگاه خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکایی ها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات و رسومشان برتر از دیگران است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی پیداست.

بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای گوناگون جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین پافشارانه در پی گسترش جشن های خود هستند.
"آگاهی داشتن از فرهنگ های دیگر کشورها" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله کاملا جدا است. با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!

هنوز هم دیر نشده است که روز عشق خودمان را در 5 اسفند جشن بگیریم نه 26 بهمن 

 

 دوست دارم هرجا که باشم با منی      دوست دارم فقط تو تو قلب منی

دوست دارم همیشه تو پیشم بمون      دوست دارم، عاشقتم، اینو بدون   

تا 5 اسفند برابر 24 فوریه با انتشار این متن آگاهی رسانی کنید تا فرهنگ باشکوهمان را به رخ کوردلان بکشانیم.

سپندارمذگان، جشن زمین و گرامی داشت عشق است. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دهند.

مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها فرمانبرداری می کنند.5 اسفند را به جای  ولنتاین فرنگیان(که تقلیدی ناروا از سپندارمذگان خودمان است) جشن بگیریم
هم میهنان عاشق؛ در این روز از بام ها و بالکن ها و پنجره ها، همه با هم بادکنک های قرمز جفت شده به هوا می فرستیم
همه شادیم و به ایرانی بودنمان افتخار می کنیم ...

آسمان ایرانمان را با بادکنک های قرمز، عاشقانه می بینیم
بادکنک های قرمز، نماد عشق و آزادگی ایران عزیزمان هستند