سرزمین محبوب من (عکس هایی از ایران)

عکسهایی که از محلها، زمانها و مراسم مختلف توسط خودم تهیه شده . مطالب بی ربط و با ربطم هست . ببین ببر اما نظر مهمه نظر بده!!

سرزمین محبوب من (عکس هایی از ایران)

عکسهایی که از محلها، زمانها و مراسم مختلف توسط خودم تهیه شده . مطالب بی ربط و با ربطم هست . ببین ببر اما نظر مهمه نظر بده!!

آموخته ام که .... نوشته ای ماندگار از چارلی چاپلین

آموخته ام که 

       با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد 

                                             چارلی چاپلین

داریوش اسدزاده هم به آسمانیها پیوست

همین دیروز یه مطلب راجع به نقشهای به یاد ماندنی بازیگران صحبت کردیم. 

امشب هم مطلع شدیم که داریوش اسد زاده هم به جمع هنرمندانی پیوست که برای اجرای نمایش به آسمانها رفتند. 

در مورد داریوش اسدزاده من همیشه یاد نقش آقاجون تو سریال فروشگاه که نقش یک عطار قدیمی رو بازی میکرد میفتم. جایی که زمان افتتاح فروشگاه رسیده بود و همه عجله داشتند و آقاجون مشغول عمل آوردن جوشونده بود و هرکس که میرفت و میگفت آقاجون زود باش میگفت بچش بگو ترشه یا شیرین !! 

هرکدومشون هم میومد میگفت ترشه یا شیرین میگفت نه باید ملس باشه تا اینکه بالاخره نیما بانکی (نوه آقاجون) اومد و گفت ملسه !!! 

اما مختصری از بیوگرافی: 

داریوش اسدزاده متولد ۳۰ آبانماه ۱۳۰۲ کرمانشاه، فارغ التحصیل از دانشکده بازرگانی و دارایی بود.وی فعالیت هنری خود را سال ۱۳۲۴ در تئاتر تهران آغاز کرد و از طرف مرکز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام شد... و بعد از مراجعت به کارگردانی تئاتر مشغول شد و در سال ۱۳۴۶ بنا به دعوت یکی از استودیوهای فیلمبرداری عازم مینالوتا آمریکا شد و در فیلم «در آمریکا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.



وی در سال ۱۳۶۵ به وطن بازگشت و درسینما و تلویزیون ایران مشغول شد. از دیگر فعالیت های وی می توان به سمت ریاست انجمن بازیگران سینمای ایران و در سه دوره جزء اعضای داوران فیلم های ایرانی خانه سینما اشاره کرد. او همچنین ریاست هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی هنری «کیمیا» را عهده دار بود.
فیلم شناسی:
▪ نویسنده:
ـ در آمریکا اتفاق افتاد (۱۳۵۰)
▪ به عنوان بازیگر:
ـ جعبه موسیقی (۱۳۸۶)
ـ این ترانه عاشقانه نیست (۱۳۸۴)
ـ ستاره ها (جلد ۳: ستاره بود) (۱۳۸۴)
ـ آبادان (۱۳۸۱)
ـ کفش های جیرجیرک دار (۱۳۸۱)
ـ بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸)
ـ روز شیطان (۱۳۷۳)
ـ سفر بخیر (۱۳۷۳)
ـ بلوف (۱۳۷۲)
ـ شاهین طلایی (۱۳۷۲)
ـ همسر (۱۳۷۲)
ـ رابطه پنهانی (۱۳۷۱)
ـ دو نیمه سیب (۱۳۷۰)
ـ زمان از دست رفته (۱۳۶۸)
ـ آخرین لحظه (۱۳۶۷)
ـ ارثیه (۱۳۶۷)
ـ گل مریم (۱۳۶۶)
ـ زن و زمین/خوش غیرت (۱۳۵۷)
ـ تیرانداز (۱۳۵۴)
ـ رفیق (۱۳۵۴)
ـ ممل آمریکایی (۱۳۵۴)
ـ حسین آژدان (۱۳۵۳)
ـ دروغگوی کوچولو (۱۳۵۳)
ـ سازش (۱۳۵۳)
ـ عروس پابرهنه (۱۳۵۳)
ـ مرغ همسایه (۱۳۵۳)
ـ جعفر جنی و محبوبه اش (۱۳۵۲)
ـ خوشگذران (۱۳۵۲)
ـ زنجیری (۱۳۵۲)
ـ شلاق (۱۳۵۲)
ـ علی کنکوری (۱۳۵۲)
ـ قربون زن ایرونی (۱۳۵۲)
ـ کی دسته گل به آب داده؟ (۱۳۵۲)
ـ ناخدا باخدا (۱۳۵۲)
ـ خردجال (۱۳۵۱)
ـ فتانه (۱۳۵۱)
ـ در آمریکا اتفاق افتاد (۱۳۵۰)
ـ راز درخت سنجد (۱۳۵۰)
ـ مبارزه با شیطان (۱۳۵۰)
ـ وحشی جنگل (۱۳۵۰)
ـ دور دنیا با جیب خالی (۱۳۴۹)
ـ میوه گناه (۱۳۴۹)
ـ پهلوان پهلوانان (۱۳۴۸)
ـ تونل (۱۳۴۷)
ـ دختر شاه پریون (۱۳۴۷)
ـ دلاور دوران (۱۳۴۷)
ـ لوطی قرن بیستم (۱۳۴۷)
ـ من شوهر می خواهم (۱۳۴۷)
ـ آشیانه خورشید (۱۳۴۶)
ـ حقه بازان (۱۳۴۶)
ـ دنیای قهرمانان (۱۳۴۶)
ـ سوغات فرنگ (۱۳۴۶)
ـ عمو سبزی فروش (۱۳۴۶)
ـ مرد بی ستاره (۱۳۴۶)
ـ یکه بزن (۱۳۴۶)
ـ آقا دزده (۱۳۴۵)
ـ دختر کدخدا (۱۳۴۵)
ـ دو انسان (۱۳۴۵)
ـ شوخی نکن دلخور می شم (۱۳۴۵)
ـ لیلاج (۱۳۴۵)
ـ مرد نامرئی (۱۳۴۵)
ـ مومیایی (۱۳۴۵)
ـ پاسداران دریا (۱۳۴۴)
ـ دزد بانک (۱۳۴۴)
ـ سه تا بزن بهادر (۱۳۴۴)
ـ آقای قرن بیستم (۱۳۴۳)
ـ جاهل ها و ژیگول ها (۱۳۴۳)
ـ چهار تا شیطون (۱۳۴۳)
ـ صفرعلی (۱۳۳۹)
ـ آقای شانس (۱۳۳۸)
ـ کلاه غیبی (۱۳۳۵)
ـ همسر مزاحم (۱۳۳۳)

سی ثانیه پای صحبت مدیر اجرائی اسبق شرکت کوکاکولا :

 

هیچ‌وقت از ریسک کردن نهراسیم. چرا که به ما این فرصت را خواهد داد ، تا شجاعت را یاد بگیریم . فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپ‌ها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه‌ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ لاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما چهار توپ شیشه ‌ای، به محض برخورد، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید: " آن چهار توپ شیشه‌ای عبارتند از خانواده ، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است "  
در خلال ساعات رسمی روز ، با کارایی وافر به کارتان مشغول شوید و بموقع محل کارتان را ترک کنید. برای خانواده و دوستانتان نیز وقت کافی بگذارید و استراحت کامل و مکفی داشته باشید.  
 
سریعترین راه برای دریافت عشق ، بخشیدن آن است